کد مطلب:1771 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:628

(5) 3 - فطری بودن کمال جویی و گرایش به خیر
اكتسابی بودن خلق به این معناست كه آدمی هیچ یك از فضایل و رذایل را به صورت بالفعل در ذات خود ندارد در انسان استعداد اخلاق خوب و بد وجود دارد و هر كس به اختیار خود استعداد فضایل را در خویش شكوفا كند، انسانی نیكو و ستوده و هر كس استعداد رذایل را در خود شكوفا كند و به فعلیت برساند، انسانی بد و نكوهیده خواهد بود.





آیا این دو استعداد شرایطی برابر دارند؟





پاسخ این است كه انسان اخلاق بالفعل طبیعی (غیر اكتسابی) ندارد، ولی همه انسان ها به اخلاق حسنه گرایش دارند. در انسان گرایشی فطری به سوی خوبی هاست. این گرایش فطری با اختیار انسان منافاتی ندارد زیرا پیروی از این گرایش به اختیار و انتخاب خود انسان وابسته است او می تواند اعمالی را انتخاب كند كه كمال وجودی او را پدید آورند و می تواند اعمالی را برگزیند كه موجب تباهی و سقوط او شوند. با توجه به این مقدمات اگر برخی انسان ها اعمال خوب و برخی اعمال بد را انتخاب كنند چگونه می توان فهمید همه انسان ها به خوبی گرایش دارند؟ در پاسخ باید گفت: انجام اعمال خوب از آن رو پسندیده است كه موجب كمال انسان است و ملكات نیكو (فضایل اخلاقی) از آن رو مطلوبند كه مرتبه ای از كمال انسان هستند وموجب رسیدن به كمال غایی حیات می شوند پس خوبی اعمال و ملكات به سبب نتیجه ای است كه در تحقق كمال انسان دارند. اكنون این پرسش مطرح می شود كه آیا ممكن نیست كه كسی اسباب و راه های رسیدن به یك هدف را اشتباه انتخاب كند در حالی كه هدف را به درستی انتخاب كرده است؟ و آیا ممكن نیست شخصی هدف درستی را از مسیر نادرست تعقیب كند؟





بی شك پاسخ مثبت است چه بسیار انسان هایی اهداف مقدس و شایسته ای را می گزینند، ولی راه رسیدن به آن اهداف را نمی شناسند و در مسیری انحرافی حركت می كنند و گمان می كنند كه به هدف خواهند رسید. بنابراین وجود انسان های گمراه و خطا كار یعنی كسانی كه اعمال بد مرتكب می شوند دلیل بر عدم گرایش فطری به خوبی ها نیست اما پرسش اصلی این بود كه از كجا می توانیم به وجود گرایش فطری به خوبی ها پی بریم؟ باید گفت همه افراد انسان خواستار كمال هستند و هر فرد با هر مرام و عملی در آرزوی رسیدن به كمال است و همه تلاش خود را به منظور رسیدن به انجام می دهد. انسان ها پس از رسیدن به هر یك از آروزهای خود آرزویی دیگر را در سر می پرورانند گویی هیچ یك از هدف هایی كه بر می گزینند آنان را راضی نمی كند. آنها همه چیز را در كامل ترین شكل می خواهند: ثروت، قدرت، لذت، دانش و را كامل می خواهند و خلاصه هر كس هر هدفی را دنبال می كند كامل ترین آن را می طلبد. عاشق قدرت، قدرت مطلق را می خواهد و دوستدار ثروت به بالاترین ثروت ها هم قانع نمی شود این سیری ناپذیری انسان گواه كمال مطلق انجام می دهد كمال مطلق خواهی فطری است. پس هر عمل یا ملكه نفسانی كه انسان را از كمال مطلق دور كند، مطلوب او نیست. اعمال و ملكات نیكو هم خود مرتبه ای از كمال هستند و هم موجب پدید آمدن كمالاتی حقیقی می شوند. پس با توجه به كمال جویی فطری انسان باید گفت تا زمانی كه او فطرت خویش را نابود نساخته است اعمال بد و رذایل اخلاقی را نمی خواهد؛ چرا كه آنها را نقص و دوری از كمال می داند.





كمال مطلق خداست و جز او هر چه هست ناقص است و همه هستی در برابر وجود خداوند، فقیر و محتاج است:





یا ایها الناس انتم الفقراء الی اللَّه واللَّه هو الغنی الحمید؛ (9)





ای مردم! شما به خداوند نیازمندید و خداوند بی نیاز و ستوده است.





خداوند خیر محض و همه خوبی ها و كمالات در او جمع است و انسان به همه خوبی ها چشم دارد. انسان به هر خیری كه از خداوند می رسد نیازمند است و با دریافت هر خیری، طالب خیر بالاتر می شود: رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر (10)





پس:





1 - انسان خواهان كمال و حتی كمال مطلق است؛





2 - اعمال نیكو و فضایل اخلاقی هر یك رتبه ای از كمال هستند و موجب نزدیكی انسان به كمال مطلق می شوند؛





3 - خداوند كمال مطلق است و انسان نیازمند و فقیر الی اللَّه است.





با در نظر گرفتن این مطالب و با توجه به آن چه كه در مباحث آتی درباره فطری بودن معرفت خداوند خواهیم گفت نتیجه می گیریم كه انسان به هدف غایی و كمال مطلق آگاهی فطری دارد. همچنین با توجه به كمال بودن اعمال نیكو و فضایل اخلاقی می توان گفت انسان به خوبی اعمال خوب و زشتی اعمال بد آگاهی اجمالی دارد؛ زیرا فطرت كمال خواه انسان او را در مسیر انجام اعمالی قرار می دهد كه به كمال مطلق منتهی شود.





در قرآن كریم خداوند انسان را دارای فطرت الهی معرفی می كند:





فطرت اللَّه التی فطرالناس علیها لا تبدیل لخلق اللَّه؛ (11)





همان سرشتی كه خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدای تغییرناپذیر است.





این آیه حكایت از وجود فطرتی در انسان دارد در روایتی از امام صادق(ع) آمده است كه از آن حضرت درباره این آیه سؤال شد. فرمودند: فطر هم جمیعا علی التوحید؛ (12) خداوند همه انسان ها را بر توحید سرشته است.





این آیه و روایت از معرفت فطری انسان نسبت به خداوند (كمال مطلق) سخن می گوید درباره معرفت انسان به خداوند در بخش اخلاق الهی بیشتر سخن خواهیم گفت، اما آن چه اینك اهمیت دارد این است كه بدانیم توحید سرچشمه همه فضایل اخلاقی است. هر گاه غایت حیات خویش را قرب پروردگاری بداند كه كمال مطلق است گام نهادن در هر مسیری را نمی پذیرد؛ زیرا مسیری كه به خدا منتهی می شود با فطرت او سازگار است و دیگر مسیرها با فطرت او بیگانه است. در آیات قرآن، ضمن تأكید بر اختیار انسان در انتخاب مسیر بر این نكته نیز تاكید شده است كه خداوند انسان را به آگاهی فطری در خصوص خیر و شر و فجور و تقوا مجهز نموده است در آیه سوم از سوره انسان خداوند می فرماید:





انا هدیناه السبیل اما شاكراً و اما كفوراً؛





ما راه را به او نشان دادیم خواه شاكر باشد یا ناسپاس.





در این آیه بر اختیار انسان در انتخاب راه زندگی تاكید شده است در آیه هشتم از سوره شمس نیز خداوند می فرماید:





و نفس و ما سواها* فالهمها فجورها و تقویها؛





سوگند به نفس و آن كه آن را درست كرد سپس پلیدكاری و پرهیزكاری اش را به آن الهام كرد.





در این آیه نیز خداوند آگاهی فطری انسان از مسیر صواب و ناصواب را ذكر فرموده است.





اكنون باید پرسید: آیا آگاهی به یك چیز با گرایش به آن برابر است؟ در پاسخ باید گفت: عواملی را كه انتخاب انسان تحت تاثیر آنهاست می توان به دو دسته تقسیم كرد: آگاهی ها و توانایی ها.





آگاهی های انسان نیز در تقسیمی كلی دو بخش می شوند: الف: آگاهی نسبت به اهداف؛ ب: آگاهی نسبت به مسیر رسیدن به اهداف.





انسان به هدف غایی خویش كه قرب خداوند و كمال مطلق است آگاهی دارد و چنان كه قبلا گفتیم علاوه بر آگاهی گرایشی فطری برای رسیدن به كمال مطلق در او نهفته است.





علاوه بر این انسان مسیر هدف نهایی را به طور فطری می شناسد و چون حركت در این مسیر علاوه بر آگاهی نیازمند به انگیزه است می گوییم همین كه این مسیر به تحقق خواست نهایی انسان می انجامد كافی است تا برای انسان انگیزه پیمودن این مسیر پدید آید. اما این انگیزه زمانی پایدار می ماند كه انسان توانایی های خود را برای عبور از این مسیر كافی بداند. انسان كه به وجود خداوند، آگاهی فطری دارد:





و لئن سالتهم من خلق السموات و الارض لیقولن اللَّه؛ (13)





و اگر از آنها بپرسی: چه كسی آسمان ها و زمین را آفریده است؟ مسلما خواهند گفت: خدا.





و به اوصاف خداوند نیز آگاه است.





و لئن سالتهم من خلق السموات والارض لیقولن خلقهن العزیز العلیم (14)





و اگر از آنان بپرسی: آسمان ها و زمین را چه كسی آفریده قطعا خواهند گفت: آنها را همان قادر دانا آفریده است.





می داند كه خداوند حكیم در مخلوق خویش گرایش به هدفی دست نیافتنی را قرار نمی دهد. به عبارت دیگر حكمت خداوند متعال اقتضا می كند همه توانایی های لازم برای تحقق هدف غایی مخلوق خویش را در او پدید آورد به این ترتیب هر دو عامل مؤثر در انتخاب و گرایش انسان به سوی خوبی ها وجود دارد؛ یعنی هم آگاهی های لازم و هم توانایی های ضروری برای تمایل به انجام افعال خوب در انسان موجود است و می توان تمایل به خیر را در انسان فطری دانست.





عوامل محیطی و اعمال و تجارب شخصی انسان نیز ممكن است بر معرفت فطری و گرایش فطری او اثر بگذارند و او را از مسیر صواب دور سازند؛ اما از آن جا كه امور فطری بسیار پایدار هستند هر گاه از طریق مباحث كلامی و یا مواعظ معنوی به فرد تنبه داده شود فطرت خفته او بیدار می شود و به فرمان درونی فطرت خویش باز می گردد.





ممكن است كسی در اثر وسوسه هایی كه از محیط به او القاء می شود مرتكب اعمالی خلاف فطرت خویش شود و زشت كاری كند. در مراحل اولیه ارتكاب اعمال زشت فطرت او همچنان بیدار است گواه این بیداری، ناراحتی ها و عذاب وجدان خطاكاران است كه چون هنوز به اعمال ناشایست عادت نكرده اند با انجام هر عمل بد دچار عذاب وجدان می شوند. این عذاب وجدان در واقع ندای فطرت بیدار انسان است. ولی اگر خطاكاری ادامه یابد و تخلف از فرمان فطرت ملكه كسی شود فطرت او پوشیده می شود و قلب او دچار قساوت می گردد؛ زیرا گناه شكستن پیمان خداست و خداوند درباره پیمان شكنان فرمود:





فبما نقضهم میثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسیه؛ (15)





پس به سزای شكستن پیمانشان آنان را لعنت كردیم و دلهایشان را سخت گردانیدیم.





و قلب قاسی موجب دوری و فراموشی خداست از پیامبر اكرم(ص) روایت شده است كه فرمود:





ان ابعدالناس من اللَّه قاسی القلب؛ (16)





انسان سخت دل دورترین مردم از خداست.





بنابراین جای تعجب نیست اگر با وجود گرایش فطری انسان به نیكی ها افراد زیادی از نیكی ها دورند و مرتكب زشتی ها می شوند. وجود قوه اختیار این امكان را به انسان می دهد كه صلاح اصلی خویش را در نظر نگیرد و به لذات زودگذر روی آورد. این غفلت از عاقبت كار به ارتكاب اعمال خلاف منجر می شود و چون خلاف كاری تكرار و عادت شود قلب سخت می شود و فطرت توحیدی و خیرگرای انسان بی تأثیر می گردد. اما اگر كسی مطابق فطرت خویش عمل كند و افعال نیك را مرتكب شود مراتب كمال را به سرعت طی می كند و به مقصود نهایی خویش نزدیك می گردد. خداوند در قرآن كریم فرموده است:





من جاء بالحسنة فله عشر امثالها؛ (17)





هر كس كار نیكی بیاورد ده برابر پاداش خواهد داشت.





این آیه را می توان این گونه توضیح داد كه چون اعمال نیكو و حسنات مطابق فطرت انسان هستند، به سرعت در انسان اثر می كند و موجبات كمال او را فراهم می آورند؛ چنان كه با هر حسنه، گویی انسان به خداوند نزدیك و نزدیك تر می شود اما عمل مخالف فطرت چنین نیست.





و ما جاء بالسیئة فلا یجزی الا مثلها و هم لا یظلمون؛ (18)





هر كس كار بدی بیاورد جز مانند آن جزا نیابد و بر آن ستم نرود.







4 - محوریت انسان شناسی و مباحث نفس

پیش از این گفتیم علم اخلاق ملكات نفس انسان را شناسایی می كند و راه رسیدن به ملكات فاضل را نشان می دهد همچنین دانستیم كه ملكات صفات پایدار نفس انسان هستند بنابراین وجود جوهری به نام نفس كه دارای اوصاف و ویژگی های خاص است یكی از پیش فرض های علم اخلاق است. اثبات وجود نفس و جوهریت و نفس آن مباحثی هستند كه در فلسفه بررسی می شوند و عالم اخلاق نتایج ان مباحث را از مبادی پژوهش خود قرار می دهد. مباحث دیگری همچون تعداد و انواع قوای نفس و تفاوت نفس انسانی با نفس نباتی و حیوانی و چگونگی رابطه نفس و بدون از پیش فرض های علم اخلاق است كه در فلسفه بررسی می شوند.





علم اخلاق عهده دار اصلاح اوصاف و ملكات برخی از قوای نفس انسان است زیرا افعال قوای نفس همگی اختیاری نیست بنابراین علم اخلاق احكام مربوط به آن دسته از قوای نفس را بیان می كند كه افعال آنها اختیاری است برای شناخت این دسته از قوای نفس ذكر یك نكته لازم است.





برخی از قوای نفس مختص انسان و برخی مشترك میان انسان و دیگر موجودات است قوایی كه باعث تغذیه رشد و تولید مثل در انسان است میان انسان حیوان و گیاه مشترك است یعنی گیاهان و حیوانات نیز این قوا را دارند به عبارت دیگر این قوه در همه جاندارن وجود دارد و فقط جمادات از این قوه بی بهره اند.





قوه ای كه توان ادراك محیط اطراف و حفظ تصاویر آن را به انسان می دهد و امكان جذب منافع و دفع ضررها را برای انسان فراهم می آورد و نیز میان انسان و حیوان مشترك است انسان و حیوان قوای دیدن شنیدن چشیدن بوییدن و لمس كردن را دارند این توانایی در اثر داشتن آلاتی همچون گوش، زبان، بینی و پوشت حساس است. انسان و حیوان همچنین قادرند آن چه را كه از محیط خود درك كرده اند به خاطر آورند و حتی آن را با موارد مشابه تطبیق كنند. حیوانی كه با خوردن علف از آن لذت می برد هر گاه دوباره علف را ببیند به خاطر می آورد كه همین علف قبلا به او لذت بخشیده است و رنج گرسنگی را از او زایل كرده است.





هیچ یك از توانایی هایی كه تاكنون گفته ایم به افعال اختیاری مربوط نمی شوند. گیاه، حیوان و انسان هیچ یك به اختیار خود عمل جذب و هضم مواد غذایی را انجام نمی دهند البته انسان و حیوان به اختیار خود ماده غذایی را می خورند ولی عملیات جذب و هضم ماده غذایی به طور خودكار و بدون اختیار انسان صورت می گیرد. همین طور عمل دیدن و شنیدن اختیاری نیست. درست است كه انسان به اختیار خود به تصاویر نگاه می كند و یا صداها را گوش می دهد ولی پس از آن كه به اختیار خود چشم را به صحنه ای می گشاید، انتقال امواج نور به چشم و دریافت این امواج خارج از اختیار او صورت می گیرد. درباره شنیدن نیز انسان به طور اختیاری صداها را استماع می كند ولی شنیدن فعلی است كه خارج از اختیار او رخ می دهد وقتی امواج صوتی در محیطی وجود داشته باشد دستگاه شنوایی انسان آن امواج را دریافت می كند خواه انسان اراده كند و خواه نكند تداعی معانی و به خاطر آوردن تصاویر صداها و بوها و... كه در گذشته حس كرده ایم نیز در اختیار انسان نیست. قوایی دیگر در حیوان وجود دارد كه او را قادر می سازد چیزهای لذت بخش و مفید را به دست آورد و چیزهای رنج آور و مضر را از خود دفع كند. عمل جذب منافع و دفع ضررها به طور ارادی صورت می گیرد. قوه ای كه جذب منافع را عهده دار است قوه شهوی و قوه دفع ضررها قوه غضبی نام دارد. حیوان وانسان به سبب داشتن این قوا می توانند به سوی آن چه كه دوست دارند حركت كنند و آن را به كمك ابزار و آلات مناسب به دست آورند و آن چه را دوست ندارند و از آن رنج می برند از خود دور سازند. حیوانات این دو قوه را تحت هدایت غریزه به كار می گیرند حیوان به طور غریزی اعمال ارادی را برای جذب لذایذ و دفع الام انجام می دهد ولی انسان در اثر اندیشه اعمال خاص را اختیار می كند و آنها را انجام می دهد. كمال حیوان با اعمال قوای شهوی و غضبی او محقق می شود و در نتیجه به محدود كردن آن نیازی نیست ولی كمال انسان به اعمال قوه ای برتر وابسته است انسان قوه ای ویژه دارد كه آن را قوه ناطقه می خوانیم كمال قوه ناطقه وقتی حاصل می شود كه قوای شهوی و غضبی در محدوده ای خاص عمل كنند و به افراط و تفریط مبتلا نشوند. علم اخلاق با شناسایی اعمال و ملكات خوب و بد راه رسیدن به كمال اختصاصی انسان را نشان می دهد.





به طور خلاصه علم اخلاق اعمال خوب و بد را در خصوص سه دسته از قوای انسان معرفی می كند: قوه شهوی، قوه غضبی و قوه ناطقه. ویژگی مشترك این سه قوه اختیاری بودن اعمال مربوط به آنهاست و چنان كه می دانیم علم اخلاق مربوط به اعمال اختیار انسان است؛ در نتیجه می توان گفت علم اخلاق به اعمال مربوط به دیگر قوا نمی پردازد و درباره آن ها بحث نمی كند.





در بحث های آینده درباره انسان شناسی و خودشناسی و تفاوت آنها سخن خواهیم گفت. در این جا لازم است توجه كنیم كه نتایج حاصل از مباحث انسان شناسی و خودشناسی در مباحث اخلاقی مؤثر هستند. بنابراین همان طور كه بحث نفس شناسی و قوای نفس پیش فرض مباحث اخلاقی است روش های مختلف انسان شناسی و خودشناسی نیز ممكن است در ابواب مباحث اخلاقی تاثیر بگذارند از این رو همه توانایی ها و گرایش هایی كه از طریق خودشناسی شناخته می شود به منزله مقدمه ای برای ورود به مباحث اخلاق هستند.







سؤالات

1 - اكتسابی بودن خلق به چه معناست؟





2 - آیا گرایش فطری انسان به خوبی ها با اختیار او منافات ندارد؟ توضیح دهید؟





3 - چگونه می توان فهمید كه همه انسان ها به خوبی گرایش دارند؟





4 - علم اخلاق به كدام دسته از قوای نفس می پردازد؟





5 - كدام یك از قوای انسان عهده دار جذب منافع و دفع ضررها می باشد؟





6 - كمال حیوان و انسان چگونه محقق می شود؟





7 - كمال قوه ناطقه چگونه حاصل می شود؟





8 - ویژگی مشترك سه قوه شهوی، غضبی و ناطقه در انسان چیست؟







--------------------------------------------------------------------------------



پی نوشتها

9 - فاطر، 15.





10 - قصص، 24.





11 - روم، 30.





12 - بحار، ج 3، ص 278.





13 - لقمان، 25؛ زمر، 38.





14 - زخرف، 9.





15 - مائده، 13.





16 - جهاد، المستدرك، باب 73.





17 - انعام، 160.





18 - انعام، 160.